درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان زندگی با شعر زیباست
زندگي لحظه ي ديدارعزيزي است كه ما
روزها منتظر روز وصا لش بوديم
زندگي يك شب تاريك زمستاني سرد
كه همه چشم به فرداي بهارش داريم
زندگي دشت قشنگي است پر از زنبق و ياس
من و تو سرخوش و سرمست از آن مي گذريم
زندگي كوچه تاريك و هراس آور عمر
كه همه خسته و دلتنگ از آن مي گذريم
زندگي معركه اين فلك شعبده باز
كه همه گرم تماشا و زجان مي سوزيم
زندگي شعله مرموز چراغي فرتوت
گرد او رقص كنان پيروجوان مي سوزيم
زندگي ديو مهيبي است كه در سينه خود
حسدوحيله و سالوس فراوان دارد
زندگي گاه خوش و گاه نژند
تكيه هرگز نتوان كردبر اين سقف بلند
زندگي گر چه فريباست چو ديبا و پرند
دل نبنديم بر اين آبي زيباي بلند (فرشته هوشمند)
دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, :: 1:24 :: نويسنده : یاسر فلاح احمدی
در سردر کاروانسرايي
یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, :: 6:23 :: نويسنده : یاسر فلاح احمدی
گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو فاطمه زرینتاج برغانی قزوینی ملقب به (طاهره قره العین) شنبه 14 بهمن 1391برچسب:زندگی با شعر زیباست, :: 1:26 :: نويسنده : یاسر فلاح احمدی
مگسی را کشتم جمعه 13 بهمن 1391برچسب:زندگی با شعر زیباست, :: 12:5 :: نويسنده : یاسر فلاح احمدی
می خراشد... آنچه در تلاطم با من است ، دست بردار ... دست برنمی دارد ... آنچه از کودکی با من است ، جان شیفته میکند مرا ... گرسیتن از فرسنگها ... بر پیری نه چندان فرزانه ... که فرازهای مرا ... فرزانه های ما را ... داد بر باد ... می گریستم ؛ ندانسته ... یافته ام اکنون ... اما دریغا... که خنده می آورد... جستجویم را ... چشم ها را شسته و ... جور دیگر دیده ام ... آنچه در پس این ... آنِ زندگیست ... کراهت می آورد ... هرآنچه در پس این ... آنِ زندگیست ... یاسر فلاح احمدی جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, :: 6:15 :: نويسنده : یاسر فلاح احمدی
پت…پت…،چراغ از نفس افتاد ؛ تا پدر آمد سراغ خلوت مادر سكانس بعد نه ماه بعد غنچه ي سرخي شدي ولي مادر شبيه يك گل پرپر سكانس بعد گنجشك پر،كبوتر…و در كل پرنده پر مادر پريده بود و پدر پر سكانس بعد لالالالا كي ميشه حجله ت م ببندم!؟لالالالا… يك خانه داشتند ته كوچه ي زمين دور از تمام مردم دلسرد بي خيال در فصل بي بخار زمستان قشنگ بود بر شيشه ها بخار سماور! سكانس بعد آقاي ناظمي كه سراپا شكايت است: گمشو لجن ، برو دم دفتر ! سكانس بعد يك فاتحه بخوان و به يك ‹ ارث ! › فكر كن ! - به جا نماز بي بي كوثر! همين سكانس در متن كارگردان سگ خلق و بد دهن از پشت دوربين به همه پارس مي كند و كات مي دهد به تو كه : اين چه طرزش است ؟ با اين پلان مسخره تف بر سكانس بعد بازار ريشه ريشه تو را جذب مي كند تو شاخه شاخه در لجن روز مرگي تو برگ برگ زرد تر از روزهاي قبل در دست بادهاي شناور / سكانس بعد « بده آقا ! » كه ناگهان ؛ موهاش توي باد دل ت را به باد داد آن دختر تكيده ي لاغر سكانس بعد با ياد چشم هاي خمارش تو بودي و بعد از دو بطر ، بطري ديگر سكانس بعد چاقو به دست مي رسي و قاط مي زني : « هي ! با تو ام ، كثافت عنتر ! شروع حرفه ي جرمي بزرگ تر يك طرح كاد واقعي از مجرمان پير استاد كار مي شوي و مي زني جلو با چند سال سابقه كم تر! سكانس بعد « ممنون ! ولي…شما !؟ » « من شاعرم ، همانكه تو را خلق كرده است اما ببخش، خالق خوبي نبوده ام من قول مي دهم كه تو در هر سكانس بعد هر جور خواستي بروي زندگي كني يك كار و بار عالي با يك زن قشنگ … » او قرص هاي كوچك آرامبخش را با چاي تلخ بسته به بسته به حلق ريخت تا خواستم به متن بيايم كمك كنم پشت سكانس هاي فراموش Fade شد.
محمد علی پور شیخ علی جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, :: 5:17 :: نويسنده : یاسر فلاح احمدی
زمانی که گشودم چشم بر این جهان پر ز مهر و غرق در کین شنیدم از پدر،هنگام زاری به رسم مذهب و عرف جاری اذان در گوش من خوانده موذن ندارد چاره ای این طفل کم سن ندارد چاره ای زیرا در این دین مسلمان زاده اسلام است آئین و اینجا این سوال آید به خاطر مرادش چیست لا اكراه في الدين یاسر فلاح احمدی 08/08/1389
سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:, :: 6:1 :: نويسنده : یاسر فلاح احمدی
مست گشتم ؛ مست خواندن......مست گفتن......مست دیدن مست افکاری پریشان......مست دیداری دوباره با توَهم......با ستاره......با نگاهی پاره پاره با کتابی از حقایق......شرح حالی از خلایق آشنائی با سیاهی......روح زیبای سپیدی گفتن از روی صداقت......آشنائی با هدایت(مقصود صادق هدایت نویسنده بزرگ ایرانی است) گفتن از روی شجاعت......رنج بردن در اسارت عاری از هر گونه پستی......دوری از چیزی که هستی میل پرواز...........خواندن چند بیتی را به آواز میل بودن ؛ در میان بستری از موم و آهن ؛ میل لذت بردن از عشقی نهانی ... لذت از افکار فردی جاودانی ... لذت از پرواز روحی آسمانی ... مست گشتم ؛ مست افکاری پریشان یاسر فلاح احمدی 04/01/1382 دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:زندگی با شعر زیباست, :: 20:7 :: نويسنده : یاسر فلاح احمدی
چیزی از خود هر قدم زیر قدم گم می کنم
رفته رفته هر چه دارم چون قلم گم می کنم بی نصیب معنی ام کز لفظ می جویم مُراد
دل اگر پیدا شود ،دیر و حرم گم می کنم تا غبار وادی مجنون به یادم می رسد
آسمان بر سر ، زمین زیر قدم گم می کنم دل ، نمی ماند به دستم ، طاقت دیدار کو ؟
تا تو می آیی به پیش ، آیینه هم گم می کنم قاصد مُلک فراموشی کسی چون من مباد
نامه ای دارم که هر جا می برم گم می کنم بر رفیقان (بیدل ) از مقصد چه سان آرم خبر ؟
من که خود را نیز تا آنجا رسم گم می کنم دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:زندگی با شعر زیباست, :: 2:54 :: نويسنده : یاسر فلاح احمدی
|